
از تو حرکت، از خدا برکت
در ادامۀ بحث «شیطانشناسی» (جلسۀ 112، 26 رمضان 1441) به تبیین موضوع «از تو حرکت، از خدا برکت» میپردازیم.
گفتیم قلب ما بُستان خداست و جنّت خدا بُستان ما. محصول این دو باغ هم اسماء الهی است و ازآنجاکه ما در بهرهبرداری از این محصولات عاجزیم، باید به خدا پناه ببریم.
نه اینکه هر کاری خواستیم، بکنیم و بعد استغفار بگوییم؛ یا مدام به درگاه خدا ناله و زاری کنیم و باز همان باشیم که بودیم! بلکه از ابتدا عجز خود را ببینیم و بکوشیم با اسماء او، عجز خود را کنار بزنیم.
منظور از دیدن عجز چیست؟ اعتراف به اینکه ما عبد اوییم و هیچچیز از خود نداریم؛ اما میتوانیم در سایۀ ربوبیت او، لباس اسمائش را بر قامتِ جانمان بپوشیم. زیرا خداوند پیوسته با تعلیم اسماء در جان ما و نیز عرضۀ راه و روش حرکت در دین، ما را در آغوش امن خود پناه داده و میدهد.
به بیان شیرین مولای مؤمنان، علی(علیهالسلام) در مناجات مسجد کوفه: "مَوْلَايَ يَا مَوْلَايَ، أَنْتَ الْمَوْلَى وَ أَنَا الْعَبْدُ وَ هَلْ يَرْحَمُ الْعَبْدَ إِلَّا الْمَوْلَى... أَنْتَ الْعَزِيزُ وَ أَنَا الذَّلِيلُ... أَنْتَ الْقَوِيُّ وَ أَنَا الضَّعِيفُ... أَنْتَ الْغَنِيُّ وَ أَنَا الْفَقِيرُ... أَنْتَ الْبَاقِي وَ أَنَا الْفَانِي... أَنْتَ الْهَادِي وَ أَنَا الضَّالُّ... أَنْتَ الْغَفُورُ وَ أَنَا الْمُذْنِبُ؛ وَ هَلْ يَرْحَمُ الْمُذْنِبَ إِلَّا الْغَفُورُ."
ما عبد خداییم و روی دیگر سکۀ عبودیت، ربوبیت است. یعنی در مقابل هر خلأ و نداری ما، خدا با یک اسم خود ایستاده و اسباب و عللش را در ماده و معنا گذاشته تا دارایمان کند. پس ما پر از دارایی هستیم، دارایی او؛ فقط باید بلد باشیم استفاده کنیم. وگرنه گمان میکنیم کاری از دستمان برنمیآید و ضعیف و توسریخور میشویم.
اگر این مسئله را درک نکنیم، استعاذهمان توهمی بیش نیست؛ زیرا به جای پناه بردن از خود به خدا، همیشه منتظریم شرایط ماده و معنایمان درست شود تا ما درست شویم. حال آنکه استعاذه عین حرکت است، نه رکود و نشستن. چنانکه در دنیا همواره از نداشتن، فراری هستیم و تلاش میکنیم حقّ خود را به دست آوریم.
کسب روزیهای معنوی نیز تلاش میخواهد. باید دنبالشان برویم و پیدایشان کنیم. خیلی از راه و روشهای عالم معنا هم در ادعیه و مناجاتهایی که میخوانیم، ارائه شده؛ باید یاد بگیریم و برویم تا برسیم. اگر تلاش کنیم، محال است اثرش را نبینیم. همانگونه که اسباب مادی را حتی کافر اگر درست استفاده کند، به اهدافش در دنیا میرسد.
اصلاً وقتی نیازی داریم، حتماً راه چاره و رفع آن نیاز هم وجود دارد؛ باید دنبالش بگردیم و استفاده کنیم، نه اینکه بنشینیم. مگر در امور دنیا به هر دری نمیزنیم تا نیازمان برطرف شود؟ در امور معنا هم باید در پی رفع نیازمان برویم.
این، اصل پناه بردن به خداست؛ یعنی پناه بردن به اسباب و عللی که او در هستی گذاشته است. چنانکه مثلاً وقتی تشنهایم، آب میخوریم؛ با اینکه میدانیم خدا سیراب میکند و آب فقط وسیلهای است که خدا به آن اثر بخشیده و تا خدا نخواهد، موجب سیرابی نمیشود.
با این حساب، پناهگاه خدا، اسماء اوست که در همه چیز جاریاند و حضور دارند. او این پناهگاه بزرگ را با وسعت تمام هستی به ما داده تا استفاده کنیم؛ اما گمان نکنیم مال خودمان است! ببینیم که او از رگ گردن به ما نزدیکتر است؛ اصلاً در خودمان جاری است. ما فقیر و بیچیزیم، اما او با ماست. پر از ضعف و گناهیم، اما او قوی و بخشنده است. پس نترسیم؛ صِرف گریه و زاری را هم حرکت نبینیم، بلکه واقعاً از اوصاف خود به اوصاف او عروج کنیم.
خداوند به اندازۀ دم و بازدمهای ما برایمان پناهگاه گذاشته و آنقدر وسعت دارد که راه هر عذری را بر ما میبندد. او دوست ندارد مدام اظهار دریوزگی و گدایی کنیم. میخواهد شجاع، قدرتمند و اهل معرفت و بصیرت باشیم؛ و این میسّر نیست مگر با پناه بردن به اقیانوس بیکرانۀ اسماء او، نه فقط دین ظاهری بیبصیرت و عبادت بی عبودیت.
هستی در تمام مراتبش هست و عینیت دارد. اما خیلی از ما با شعار و مفهوم هستی زندگی میکنیم، نه با حقیقت عینیاش که تأثیرگذار است. البته در امور مادی این عینیت را بیشتر مییابیم. مثلاً اگر مار ببینیم، سریعاً پا به فرار میگذاریم؛ نه اینکه همان جا بایستیم و بگوییم: "أعوذ بالله"! اما در امور معنوی به همان ذکر بسنده میکنیم.
مثل ابلیس که عین خاک و آتش را دید و بُعد مادی خود و آدم را خوب شناخت؛ اما ملکوت هستی و عین اسماء را ندید و علیرغم اعتقاد به مبدأ و معاد و هزاران سال عبادت حق در کنار ملائکه، نافرمانی کرد. درنتیجه به جای پناه بردن به خدا، دشمن خطرناکی شد که همه باید از او به خدا پناه ببرند!
آری؛ خدا هست. اسمائش عینیت دارند. هر خطایی کردیم، پناهمان میدهد. منتها به این شرط که او را ببینیم و به سویش حرکت کنیم؛ نه اینکه ناامید شویم و بنشینیم. پناهگاه نفس ما در ملکوت است؛ در عالم مُلک پیدایش نمیکنیم. به ملکوت هم فقط با ظاهر عبادات نمیرسیم. باید نتیجۀ اعمال، عبادات و هر کار خیری را در ملکوت یعنی نفسمان بسنجیم، نه در زمان و مکان و فعل و ظاهر.
به عنوان مثال، ماه رمضان، ظهور پناهگاه امن الهی و اسباب ورود به عالم ملکوت است. پس بعد از ماه رمضان باید ببینیم عینیت این یک ماه روزه در جانمان چیست و چه تأثیری در اخلاق، روحیه، سلیقه و بینشمان داشته است؛ که اگر همان آدم قبلیم با همان فکر و روحیه و زندگی، پس اینهمه سختی و گرسنگی برایمان چه اثری داشته است؟ دیگر بماند که عمری است هر سال روزه میگیریم و حواسمان به تأثیر عینیاش در نفس و ملکوتِ جانمان نیست!
همینطور است زیارت مشاهد مشرّفه. اگر حرمهای ائمه و امامزادگان(علیهمالسلام) قطعهای از بهشت است، وقتی آنجاییم، ما هم باید بهشتی شویم و تیپ نفس و ملکوتمان تغییر کند. نه اینکه وقتی برگشتیم، دوباره همان آش باشیم و همان کاسه. آخر چطور میشود در عالم ظهور اسماء برویم و درونمان تغییر نکند؟ آن هم وقتی با یک لقمه غذا یا اندکی تغییر آب و هوا، اوضاع جسممان عوض میشود!
خلاصه آنکه پناه بردن به خدا، یعنی دست زدن به وسایلی که او قرار داده و حرکت از خود به سوی او در مسیری که خودش تعیین کرده است. پس اگر از عبادات و اعمالمان تأثیر وجودی نگیریم، نتوانستهایم حقیقتاً پناه ببریم و عینیت اسماء حق را در خود پیدا کنیم.
نظرات کاربران